عاشقي اتفاق سختي نيست

۷ بازديد

گفت آوردمان به اين دنيا تا به سردي رهايمان بكند

گفتمش نه؛ دوتا دوتا ما را تا به هم مبتلايمان بكند

 

عاشقي اتفاق سختي نيست مثلا زير ساية اين توت

مي توانيم ما دو تا باشيم يك غزل آشنايمان بكند

 

آه سردي كشيد و گفت غزل؟ «گشته ام در جهان و آخر كار

دلبري...» –پس اشاره كرد به من- نيست كاري برايمان بكند؟

 

خنده اي كردم و همين بس بود تا دچار نگاه هم بشويم

تا همان اتفاق رخ بدهد عشق سربه هوايمان بكند

 

عصر فردا سر همان ساعت ناخود آگاه ديدم آنجاييم

مثل اين كه به كوچة ديدار آشنايي صدايمان بكند

 

بعد از آن خنده بود و خوشبختي نصف ليوان زندگي پر بود

بعد ازآن گفتمش چه مي گويي «تا به سردي رهايمان بكند؟»

 

گفت آوردمان به اين دنيا تا به گرمي به هم گره بخوريم

گفت و پيش آمد و چه پيش آمد..!؟ يكي از هم جدايمان بكند

 

منبع: دوگام مانده به هم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد